دنیا مذموم است یا ممدوح؟
در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، (جلسۀ 147، 5 محرم 1443) به تبیین موضوع دنیا مذموم است یا ممدوح؟ میپردازیم.
خداوند در حدیث معراج کیفیت محبت خود را در دو وجه به انسان نشان میدهد؛ یک وجه که او به انسان عشق میورزد، وجه دیگر که به انسان میگوید برای چشیدن این محبت در عینیت وجودت چگونه باید حرکت کنی.
فرازهای زیادی از این حدیث ناظر به این مطلب است که سلوک انسان با تلاش و حرکت از وادی نفس شروع میشود تا وادی قلب و در قلب حضور خداوند را در عینیت جامع وجود منبسط به شهود مینشیند.
خداوند در فراز آخر حدیث معراج میفرماید:
"يَا أَحْمَدُ لَيْسَ كُلُّ مَنْ قَالَ أُحِبُّ اللَّهَ أَحَبَّنِي".
ای احمد! اینطور نیست که هرکس بگوید من خدا را دوست دارم، من را دوست داشته باشد.
نهتنها در جامعۀ مسلمانان، بلکه در جوامع غیر مسلمان هم خدا در گفتگوهایشان هست، اما حضور خدا در زندگیِ حتی مسلمانان هم دیده نمیشود! مشکل اینجاست که خدا در قلبها حضور ندارد. حتی در حال نماز که ظاهراً انسان خودش هست و خدا، بازهم خدا حضور ندارد! همه میگویند خدا! ولی خدا برایشان غایب است و این درحالیاست که هوای نفس کاملاً حاضر است!
و اینک در آخرالزمان لازم است که ما خدا را در وجود خود ببینیم، در ریز و درشت زندگیمان وجود را حاضر ببینیم! خدا را در جایجای زندگی خود بپرستیم، نه اینکه فقط به زبان بگوییم: "إِيّاكَ نَعبُدُ وَإِيّاكَ نَستَعينُ"
ادامۀ حدیث معراج این حضور و دوستداشتن خدا را برایمان روشن ساخته، تا معیاری باشد برای کسانی که میگویند ما خدا را دوست داریم تا بفهمند، عیار دوستیشان چقدر است!
"حَتَّى يَأْخُذَ قُوتاً وَ يَلْبَسَ دُوناً وَ يَنَامَ سُجُوداً وَ يُطِيلَ قِيَاماً وَ يَلْزَمَ صَمْتاً وَ يَتَوَكَّلَ عَلَيَّ وَ يَبْكِيَ كَثِيراً وَ يُقِلَّ ضَحِكاً وَ يُخَالِفَ هَوَاهُ"
مگر اینکه این اوصاف را در خود گرد آورد؛ از دنیا به اندازۀ قوت روزانه برگیرد، و لباس ساده بپوشد و در حال سجده به خواب رود و طول دهد نماز و عبادت را و سکوت را شعار خود سازد و بر من توکّل کند و بسیار بگرید و اندک بخندد و با هواى نفس مخالفت کند.
"وَ يَتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَيْتاً وَ الْعِلْمَ صَاحِباً وَ الزُّهْدَ جَلِيساً وَ الْعُلَمَاءَ أَحِبَّاءَ وَ الْفُقَرَاءَ رُفَقَاءَ"
و مسجد را خانۀ خود بگیرد و دانش را صاحب گردد و با زهد همنشین شود و علما را دوست گیرد و با فقرا مأنوس گردد.
"وَ يَطْلُبَ رِضَايَ وَ يَفِرَّ مِنَ الْعَاصِينَ فِرَاراً وَ يَشْغَلَ بِذِكْرِي اشْتِغَالًا وَ يُكْثِرَ التَّسْبِيحَ دَائِماً وَ يَكُونَ بِالْعَهْدِ صَادِقاً وَ بِالْوَعْدِ وَافِياً"
و رضایت مرا طلب کند و سخت از گناهکاران بگریزد و به یاد من مشغول باشد و همواره تسبیح بر لب داشته باشد و در عهد و پیمان صادق باشد و به عهد وفا نماید.
"وَ يَكُونَ قَلْبُهُ طَاهِراً وَ فِي الصَّلَاةِ ذَاكِياً وَ فِي الْفَرَائِضِ مُجْتَهِداً وَ قَيِّماً عِنْدِي مِنَ الثَّوَابِ رَاغِباً وَ مِنْ عَذَابِي رَاهِباً وَ لِأَحِبَّائِي قَرِيباً وَ جَلِيساً"
و دلش را پاک نگاه دارد و در نماز این پاکى را بیشتر مراعات نماید و در انجام فرایض کوشا باشد و به پاداشى که نزد من است دل بدهد و از عذابم ترسان باشد و با دوستانم نزدیک گردد و همنشین آنان باشد.
"يَا أَحْمَدُ لَوْ صَلَّى الْعَبْدُ صَلَاةَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ صَامَ صِيَامَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ طَوَى مِنَ الطَّعَامِ مِثْلَ الْمَلَائِكَةِ وَ لَبِسَ لِبَاسَ الْعَارِي ثُمَّ أَرَى فِي قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْيَا ذَرَّةً أَوْ سُمْعَتِهَا أَوْ رِئَاسَتِهَا أَوْ حُلْيَتِهَا أَوْ زِينَتِهَا لَا يُجَاوِرُنِي فِي دَارِي وَ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِي وَ عَلَيْكَ سَلَامِي وَ مَحَبَّتِي وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ."[1]
اى احمد! اگر بندهاى به اندازۀ اهل آسمان و زمین نماز بخواند و به اندازۀ آنان روزه بگیرد و چون فرشتگان از غذا دورى کند و بسان برهنگان لباس بپوشد و به اندازۀ خردلى دوستى دنیا را در دل داشته باشد و یا مشتاق شهرت و یا ریاست و یا زینت آن باشد، به بهشت نخواهد رفت و همسایۀ من در خانهام نخواهد بود و محبّت خود را از دل او دور خواهم کرد، (و در پایان) درود و رحمت من بر تو باد.
ما در دوستداشتن خدا دروغ نمیگوییم، اما مانند کسی هستیم که دم از دوستی و عشق به خورشید میزند ولی چنان پردههای اتاقش را کشیده که هیچ نوری وارد اتاق نمیشود. دوست داشتن، علامتهایی دارد، دوست داشتن خدا هم علامتهایش همین است که خداوند در این حدیث برشمرده است.
به ما میگویند زبان عربی زبانِ سخنگفتن خدا با ماست و ظرافتهای زبان عربی را نمیتوان با ترجمۀ آن، فهمید. اگر واقعاً عاشق خدا هستیم، آیا میتوانیم بگوییم یادگیری زبان عربی سخت است و نرویم دنبال اینکه آن را بیاموزیم تا سخن خدا را بهتر بفهمیم؟ متأسفانه بسیاری از ما که خدا را دوست داریم، برای کوتاهی کردن در یادگرفتن عربی هزاران بهانه چیدیم و از آن شانه خالی کردیم!
در دنیای امروز بسیاری از ما دنبال یادگیری بسیاری از آموزشهایی که شاید سختتر از آموختن عربی است، میرویم به بهانۀ اینکه برای زندگیمان ضروری است. ولی ضرورت فهم سخن خدا را هنوز درنیافتهایم! و این یک علامت روشن است که آیا در دوستداشتن خدا صادق هستیم یا نه!
بعد از بیان فراز پایانی حدیث معراج، میخواهیم بدانیم دنیا چیست که خداوند ما را از داشتن ذرهای از حب آن برحذر داشته است.
یکی از ضروریترین مباحث معرفتی و شناختی، شناخت دنیاست. چون نفس انسان جسمانیةالحدوث است؛ یعنی خاستگاهش دنیاست؛ پس در سیر تکاملی نفس، دنیا نقش بسیار اساسی دارد. و شناخت حقیقیاش کلیدی است که میتواند انسان را به سعادت برساند.
از یک طرف دنیا عامل عروج انسان و سکوی پرتاب او از ظلمت به نور است، از طرف دیگر در قرآن و روایات حضرات معصومین(علیهمالسلام) موارد متعددی میبینیم که دنیا، ذم و نکوهش شده است. بنابراین لازم است انسان دنیایی که مورد نکوهش است و دنیایی که عامل سعادت و ابزار رشد اوست، هردو را بشناسد.
دنیای ممدوح همان طبیعت و بدن انسان است، همان ناسوتی است که مرحلۀ دانی و مرتبۀ نازل وجود است. همان مرحلهای از وجود است که فقط استعداد دارد نفس را در خودش جا داده، بپروراند. اما دنیای مذموم، دنیایی است که انسان بهلحاظ خودش و اطرافیان خودش، از این مرحلۀ دانیِ وجود اعتبار میکند و نهایتاً هم آن را باقی میپندارد و پایۀ دوست داشتنها و دوستنداشتنهایش را بر آن میگذارد. این اعتبار، وجود عینی خارجی ندارد و انسان را از وجودِ بینهایت، دور و در دنیای خودش محدود میکند.
آموزههای دین اسلام، انسان را از کسب و کار و تجارت که لازمۀ زندگی دنیاست نهی نمیکند، بلکه از اینکه سرگرم دنیا شده و توجهش به آن باشد، او را باز میدارد. خداوند میفرماید:
"رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ"[2].
مردانی که نه تجارت و نه معاملهای آنان را از یاد خدا غافل نمیکند.
اما تجارت و خرید و فروشی که سود و زیان شخصی انسان در آن مطرح شود، همان دنیای مذموم است و لهو است: "أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ"[3].
پس منظور از ذم دنیا این است که انسان به اعتباریات، دل نبسته، مقام خود را از توجه به این جزئیات برتر و بالاتر ببیند، اسیر این مالکیتهای مجازی نشود و بداند که مالک حقیقی حقتعالی است و امانتی را که خداوند بهعنوان طبیعت و دنیا در اختیار او گذاشته برای خدا صرف نماید:
"إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا"[4].
دنیای مذموم مثل مقام، شأن، مال و فرزندی که من مالک او هستم، عینیت خارجی ندارد؛ یعنی منشأ اثر نیست و از آنجا که انسان را به خود جزئی و شخصیاش محدود میکند، او را از رسیدن به وجود و حقیقت و خیر بازمیدارد. برعکس دنیای ممدوح عینیت خارجی دارد و منشأ اثر بوده، خیر و زیبایی است و انسان را به حقیقت و وجود میرساند. این دنیا سکوی پرتاب انسان است، که باید بر آن سوار شود تا به حق برسد.
حضرت علی(علیهالسلام) دنیا را برای شخصی که آن را سرزنش میکرد، اینگونه معرفی میفرماید:
"أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا الْمَخْدُوعُ بِأَبَاطِيلِهَا أَ تَغْتَرُّ بِالدُّنْيَا ثُمَّ تَذُمُّهَا أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَيْهَا أَمْ هِيَ الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَيْكَ مَتَى اسْتَهْوَتْكَ أَمْ مَتَى غَرَّتْكَ أَ بِمَصَارِعِ آبَائِكَ مِنَ الْبِلَى أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِكَ تَحْتَ الثَّرَى"
اى نكوهش كنندۀ دنيا، كه خود به غرور دنيا مغرورى و با باطلهاى آن فريب خوردى! خود فريفتۀ دنيايى و آن را نكوهش مىكنى؟ آيا تو در دنيا جرمى مرتكب شدهاى يا دنيا به تو جرم كرده است؟ در چه زمانی دنيا تو را سرگردان كرد و فريبت داد؟ آيا با گورهاى پدرانت كه پوسيدهاند (تو را فريب داد) يا آرامگاه مادرانت كه در زير خاک آرميدهاند؟
"إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ"[5]
همانا دنيا سراى راستى براى راستگويان و خانۀ تندرستى براى دنياشناسان و خانۀ بىنيازى براى توشهگيران و خانۀ پند، براى پندآموزان است. دنيا سجدهگاه دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان الهى و فرودگاه وحى خدا و جايگاه تجارت دوستان خداست.
حضرت علی(علیهالسلام) در جای دیگر پیامدهای حب دنیای مذموم را در سه جمله اینگونه بیان میفرماید:
"حُبُّ الدُّنْيَا يُفْسِدُ الْعَقْلَ وَ يُهِمُّ [وَ يُصِمُ] الْقَلْبَ عَنْ سَمَاعِ الْحِكْمَةِ وَ يُوجِبُ أَلِيمَ الْعِقَابِ"[6].
دوستى دنيا خرد را تباه مىكند و دل را از شنيدن حكمت كر مىسازد و موجب عذاب دردناک مىشود.
محبت دنیا عقل را فاسد میکند. چون انسان را به خیالبافی و وهمبافی میکشاند، اگر قلب انسان را محبت دنیا پر کرد، وهم میآید به جای عقل مینشیند. دوستدار دنیا هرگز حکمت را نمیتواند بپذیرد، چون قلب محل دریافت حکمت است و قلبی که پُر از محبت دنیاست، جای حکمت نیست.
تمام فطرتهای سالم محبین دنیا را لعن میکنند، همان طور که در طول تاریخ محبین جاه و مقام در سقیفه را لعن میکنند.
[1]- إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج1، ص206.
[2]- سورۀ نور، آیۀ 37.
[3]- سورۀ حدید، آیۀ 20.
[4]- سورۀ نساء، آیۀ 58.
[5]- نهجالبلاغه، حکمت 131.
[6]- تصنيف غررالحكم و دررالكلم، ص65.
نظرات کاربران